خاطره
صبا عندلیب
دیروز تولدش بود
میخندید
شمعها را من فوت کردم
همۀ کیک کوچکش را خودم خوردم
اما باز لبخند بر لبش بود
چهقدر مهربان است
عروسک کودکیهایم!
جشن تولدی برای مهربانی
شعر «خاطره» از چند جملۀ سرراست شکل گرفته است. در واقع از مجهول بودن عروسک در ابتدا و ادامه که بگذریم، نقطۀ ابهامی در شعر وجود ندارد. سطرها به اندازهای روشناند که برای فهمشان نیازی به برگشتن و دوباره خواندن نیست. اگرچه این ویژگی موجب شده «خاطره» سر و شکلی شبیه نثر پیدا کند، اما مهمترین نقطۀ قوت شعر نیز در همین سادگی نهفته است. در واقع نمیتوان منکر صمیمیت پنهان در پشت سطرهای معمولی اما شسته و رفتۀ شعر شد.
البته شاعر در مواردی نیز از امکانات زبان برای بیان قویتر آنچه در ذهنش بوده استفاده کرده؛ مثل انتقال «من» و «خودم» (در سطر سوم و چهارم) از ابتدای جمله به قبل از فعل. به این ترتیب ضایع شدن حق صاحب جشن تولد بیشتر به چشم میآید و در ذهن مخاطب این تصور را به وجود میآورد که حالا نوبت یک واکنش منفی است. اما در کمال تعجب و غافلگیری با لبخندی مهربان مواجه میشویم، از سوی عروسکی که از روز تولدش لبخند بر لب داشته و یک دقیقه هم دست از مهربانی برنداشته است!